مليناملينا، تا این لحظه: 19 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

عسلک مامان

درد و دل با دخترم

سلام عسل مامان تو این پست می خواستم یه کمی باهات گپ بزنم و حرفای دلم رو به شما بگم دختر نازم این روزا وقتی به قد و بالات نگاه میکنم کیف میکنم از دیدنت ماشالا دیگه برای خودت خانومی شدی یادم میاد از کوچیکیهات وقتی تقریبا همقد کوروش بودی حالا برای خودت خانوم شدی بزرگ شدی چیزی نمونده دیگه نه سالت بشه عسلم تعطیلات تابستونی شروع شده و منو بابایی برای تابستونت برنامه های خوبی داشتیم ولی متاسفانه نشد که به استخر بفرستیمت آخه دیر رفتیم و استخر آستان قدس پر شده بود جای دیگه هم که نمی خواستم بزارمت کلاس زبان هم که نشد بری 0 ولی خوشبختانه همین که کلاسای ژیمناستیکت رو دوباره شروع کردی خوبه آخه یه 5-6ماهی وقفه افتاده بود بخاطر مدرسه ها و شیفت عصریت...
24 خرداد 1392

برای محمدم

مرد که باشی... مجبور می شوی غیر ممکن ها را تجربه کنی... مجبوری دردها را تحمل کنی و با لبخندت بگویی تمام می شود... پدر که باشی باید بگذری از داشته هایت... باید تو بشوی سنگ صبور کسی که در تو توانایی غیر ممکن ها را می بیند... دل نداری که به فرزندت بگویی ندارم... دل نداری که پاره تنت سختی بکشد... هیچ وقت کسی به زیبایی تو اهمیت نخواهد داد به چروک های روی صورتت....... زیرا تو مردی... روز پدر بهانه است... همسرم مهربانم بی بهانه روزت مبارک     ...
1 خرداد 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عسلک مامان می باشد